داستان كوتاه وان حمام


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 12 مرداد 1392
بازدید : 828
نویسنده : امیرحسین

به هنگام بازديد از يك بيمارتان رواني، از روان پزشك پرسيدم:شما چطور مي فهميد كه يك بيمار رواني به بستري شدن در بيمارستان نياز دارد؟

روان پزشك گفت: ما وان حمام را پر از آب ميكنيم و يك قاشق چاي خوري، يك فنجان و يك سطل جلوي بيمار ميگذاريم و از او مي خواهيم كه وان را خالي كند.

من گفتم: آهان فهميدم، آدم عادي بايد سطل را بردارد چون بزرگ تر است.

روان پزشك گفت: نه، آدم عادي در پوش ته وان را بر مي دارد شما مي خواهيد تخت تان كنار پنجره باشد؟





:: موضوعات مرتبط: داستان كوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان كوتاه , داستانك , وان , حمام ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چیز از همه جا و آدرس iranianblog.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com